سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : دوشنبه 88/7/20 | 11:3 عصر | نویسنده : قدرت الله توکلی
هوالحکیم
سلام دوستان خوبم ... خوب مشهد هم رفتیم .. نمیدونم برام چه بار معنویی داشت ولی امیدوارم هر چی امام رضا علیهم السلام میدونه خوبس برام رقم بزنه ... از خود آقا طلبیدم که من ، توی ه این دنیا پیش مهدی فاطمه عج رو سیاه نباشم ...انشالله طوری پیش برم که آقام حجت بن الحسن از دستم راضی باشه ... وقتی آقا به یاد منه چرا من یاد اون نباشم ... مدتهاست ذهنم به همین جمله مشغوله .. به امید ظهور آقا و دیدار رویش ...
خوب بریم سراغ خاطره های مشهد مقدس و یه مرور کنم بر آنچه که قبل و بعد از رفتن به مشهد الرضا گذشت :

این خاطرات به سه بخش تقسیم میشه احتمالا ...
قبل از رفتن به مشهد و بعد از رفتن به مشهد ...و در مشهد مقدس ...
ساعت 16 ... سوار بر ماشین شده با پدر و مادر گرامی و به طرف فرودگاه راهی میشویم ... در دلمان شور و اضطرابی میباشد ...
ساعت 16 :45 دقیقه ... اینجا فرودگاه شهید بهشتی اصفهان هستش ... صدای من رو مستقیما از فرودگاه بعد از یه هفته میشنوید ...
از بس عجله کردم شارژر گوشی رو فراموش کردم بردارم از داخل ماشین ... خوبه این دوست ما همیشه تاخیر داره ... اینجاست که بعضی وقتها تاخیر به درد میخوره هاااااااا ... خلاصه این دوست ما که در اینجا با اسم مستعار حیات طیبه صداش میزنیم رو بهش زنگیدیم و گفتیم درب ورود شارژر گوشی رو از پدرم بگیره و بیاره ... ایشون هم گفتند : باشد ... میگیریییییییم ...
ساعت 17 هستش ... به داخل فرودگاه اومدم و دنباله بچه ها میگشتم که داود رو رویتش کردیم به همراه خانواده محترمشان ...
داود به نزدیک آمد و بعد از حال و احوال پرسی و معرفی مجدد دامادشان(اخه نمایشگاه قران دیده بودمشان)رفتیم و من نشستم روی صندلی ها و داود هم رفت سوی خانواده گرامیشان...
حیات عزیز هم ساعت حدود 17و 30 دقیقه به ما ملحق شد با کمی تاخیر :دی
ساعت 17 و 45 دقیقه به سمت بازرسی رفتیم و بعد هم سوار بر اتوبوس های که تا هواپیما میبردند شدیم و رفتیم و قبل از سوار شدن در هواپیما یه چندتا عکس هم گرفتیم و بعد سوار بر هواپیما شدیم ...
ساعت 18 سوار بر هواپیما شده بودیم و آخرین sms ها رو هم میزنییییییم :دیو ساعت 18 و 15 دقیقه هواپیما حرکت میخواهد بکند و از ما راننده :دی میخواهد که کمربندها رو ببندیم و ما هم میبندیم ... در هواپیما هم من از حیات و داود جدا بودیم و کلاً از یکدیگه جدا شده بودیم ...
راننده هواپیما اطلاعات پرواز رو که به شرح ذیل بود رو بهمون دادند :
شماره پرواز :6218 و پرواز در ارتفاع 3000 پا و دست و جمجمه و کلّه و ایناااااااا .... ههههههه .... عجججججججججججججججججب !!!
هواپیما جان به لبمان میکنه و از زمین دل میکنه وبلند میشه ... در هواپیما هم مقداری هله هوله میل مینماییم .. البته ناگفته نماند که خودشون دادنداااااا ... راس ساعت 19 و 30 دقیقه مشهد الرضا بودیم و جای تقدیر داره از پرسنل فرودگاه که ما رو سر وقت گذاشتند مشهد ... عجب فازی دادااااااا ... تا اومدیم یه چورت بزنیم گفت بلند بشید برید پایین ... هههه ... خیلی پایه هست تو هواپیماوااااااا ... درجه 1 ...
در هنگام نشستن هم کلی ترس به طور مخفیانه از خودمان در وکردیم ... آخه خیلی یه جوراییییه ... تا سوار نشید که نمیدونید ... ما که اولین بارمون بووود ...بعد هم اومدیم و از هواپیما پایین و سوار بر اتوبوس ها شدیم و اومدیم داخل فرودگاه شهید هاشمی نژاد ... منتظر ماندیم تا ساکهایمان بیایید و برداریم و برویم به سوی هتل ثامن ... در حین گرفتن ساکها هم شاخه گلی از طرف پدیده شاندیز گرفتیم که داود عزیز نفهمیدیم چه بلایای طبیعی و غیر طبیعی به سر اون گل آورد ... به قول گفتنی : عججججججججججب !!!
هتل ثامن هتلی وری گود نایسی بووود فقط راهش تا حرم کمی طولانی بووود...در لابی هتل هستیم و منتظر شماره اتاقها ... من و حیات هم ...
ادامه داررررررد انشالله تا ...
شاد باشید و سربلند
فعلا
یا علی مددی
----------------------------------------
پی نوشت ها :
1 - صلی الله علیک یا اباصالح المهدی ... آقا جان بابت پیمان شکنیم معذرت ... خودت به بزرگواریت ببخشم ...
2 - امیدوارم زیارتم مقبول  درگاه احدیت و آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام بوده باشه
3 - بابت تاخیر در ارسال خاطره از هواداران :دی عذر خواهی میکنیییییییم ...




  • جی ای سی سی
  • مهریه
  • کارت شارژ همراه اول